جدول جو
جدول جو

معنی میون بر - جستجوی لغت در جدول جو

میون بر
انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میان برش
تصویر میان برش
نشان دادن ماجراهایی که در دو نقطه مختلف اتفاق می افتند، به صورت متناوب، در حالی که این ماجراها درواقع یک صحنه واحد هستند و ارتباط کاملی با هم دارند. این تمهید بر خلاف تدوین موازی، صحنه ای یگانه را می آفریند، نه اینکه دو ماجرای مختلف در دو نقطه جریان داشته باشند. برای مثال نماهایی که به تناوب از دو نفری که پشت تلفن هستند و با هم گفت و گو می کنند، نشان داده می شود. یا تصویر زنی که مضطربانه در انتظار رسیدن فرزندش است و فرزندش که سراسیمه به سوی خانه روان است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از برون بر
تصویر برون بر
پوستی که روی میوه را می پوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
ویژگی راهی که از مسیر اصلی کوتاه تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
قسمت گوشتی و خوراکی میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهون بر
تصویر آهون بر
کسی که در زیر زمین نقب بزند، نقب کن، نقب زن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ دَ / دِ)
که قطع جریان خون کند. دواهایی که خون را از سیلان بازایستاند. (یادداشت بخط مؤلف). حابس الدم.
لغت نامه دهخدا
(یامْ پُ)
هرچیز توپر که پوک نباشد. آنچه میان آن خالی نباشد. (از یادداشت مؤلف) ، نوعی شیرینی یا آجیل که بیشتر در آذربایجان (مخصوصاً در تبریز و اسکو و خسروشاه و مراغه) درست کنند و برای ساختن آن، ابتدا هسته و قشر درونی هلو، شفتالو، زردآلو، گلابی را خالی کنند تا پوست آن با قشری از گوشت میوه بماند سپس آرد یا کوبیدۀ شکر و گردو و بادام و جز آن را توی آن می ریزند و می گذارند خشک می شود و بسیار مطبوع و خوش طعم می گردد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از زیور است که زنان دارند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
برنده به بیرون وخارج. بیرون برنده، (اصطلاح بازاریان) مشتری که برای فروش در ده یا شهرهای کوچک متاع خرد وبرد. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح بازاریان) آنکه مال التجاره صادر کند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ نَنْ دَ / دِ)
نقّاب. نقب زن. چاهجوی. کان کن:
بدل درفکندی چنان چاک را
که میتین آهون بران خاک را.
؟
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
آهون بر. نقب زننده و چاه جوی را گویند و بعربی نقاب خوانند و بضم بای ابجد هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نقاب و معدنچی و چاهخوی. (ناظم الاطباء). رجوع به آهون شود
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، واقع در 15هزارگزی صومعه سرا. با 147 تن سکنه. آب آن از نهر و استخر و راه آن مالرو است. نصف اهالی در تابستان ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
برندۀ میان، راه کوتاهتر. راهی در میان دو نقطه که نسبت به راه یا راههای دیگر کوتاهترین باشد. مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی که به صورت خط منحنی و منکسر است. اقصر فاصله میان دو نقطه در مسافت. راهی که اضلاع را نپیماید و از زاویه ای به زاویه ای محاذی شود. (از یادداشت مؤلف).
- راه میان بر، راه اقصر. راهی که نسبت به راه یا راههای اصلی کوتاهتر باشد. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر زدن راهی،میان بر کردن راهی. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر کردن، پیمودن فاصله دو نقطه از کوتاهترین و نزدیکترین راه. پیمودن اقصر فاصله. به جای اینکه دو ضلع را بپیمایند مستقیم از گوشه به گوشه پیمودن. (از یادداشت مؤلف).
- ، مقابل کف بر کردن. بریدن درختی بالاتر از کف زمین. (یادداشت مؤلف).
، هرچیز که فاصله و حاجبی میان دو چیز ایجاد کند، حجابی که میان دو اتاق یا دو چیز واقع باشد. (حاشیۀ شرفنامه ص 420) :
به کم مدت از کار پرداختند
میانبر ز پیکر برانداختند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهون بر
تصویر آهون بر
نقب زن نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
راه کوتاهتر، مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
((بُ))
راهی غیر از راه اصلی که کوتاه تر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهون بر
تصویر آهون بر
((بُ))
نقب زن
فرهنگ فارسی معین
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در روستای نیالا یا منطقه هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره ی کمر، ستون فقرات
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در میانه ی میدان قدم می زند در اینجا مراد میان دار
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک میانی در سازهای زهی زخمه ای، دانه های متوسط باروت را
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالا تجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده ای در وسط طویله برای جدا کردن حیوان ها از هم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی